137. آه خواب آلودگی بی تو در چشم جادوگر نیاید...
هزاران را بهاران در فغان آرد، مرا پاییز
که هر روز و شبش حال و هوای دیگری دارم
"مهدی اخوان ثالث"
می گن شاد بنویس...نوشته هات درد دارن!!!و من یاد مردی افتادم که با کمونچه َش گوشه خیابون شاد میزد، اما با چشمای خیس..باید به بعضیا گفت: “ناراحت چی هستی؟ دنیا که به آخر نرسیده، من نشد یکی دیگه! تو که عادت داری. جادوگر احمقی ام من. یک عمره خودمو الاف این کردم که ثابت کنم خوبم!حتی وقتایی که خوب نیستم...چه اصراریه.وقتی همه تا وقتی منافعشون سرجای خودشه دوستتن به جهنم! تو بد، عقده یی، بی اخلاق...اصلن باااااااااااااشه...هرچی تو میگی!همینی که هست.
بعداً نوشت: دوستي بيش از اندازه مثل دشمني ترسناكه.
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۳۹۳/۰۹/۱۸ ساعت ۱۱:۵۷ ب.ظ توسط جادوگر
|