144. جادوگرِ هفته های خاکستری
عصر چهارشنبه ی من!
عصر خوش بختی ما...
فصل گندیدن من؛
فصل جون سختی ما...
قواره ی بعضی از دردا، زخما، خستگیا به تنِ کلمات زار میزنه...
نمیشه باهاشون جمله ساخت، نمیشه احساستو بریزی سرِ چارتا کلمه و یه نفس راحت بکشی...
دقیقا همونطوری که اجزای صورتت به هم میان، این دردا به جونت میاد...برای تو ساخته شدن...
نه واژه، نه مکالمه، نه حرف زدن، نه نعره و فریاد...
باید قبول کنی تا آخر این داستان، فقط تویی و خودت؛ برای حمل این حجم از اندوه...
پی نوشت: بعضی موقع ها، خودمون دوست نداریم حالمون خوب بشه؛ چون "درد" آخرین حلقه ی اتصالمون به چیزیه که از دست دادیم.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۴۰۱/۱۰/۲۱ ساعت ۹:۴۷ ق.ظ توسط جادوگر
|